مجموعه اشعار اربعین

بازدید : 38074
زمان تقریبی مطالعه : 4 دقیقه
تاریخ : 11 آبان 1390
مجموعه اشعار اربعین

مجموعه اشعار اربعین

اربعین

اربعين آمدوچشم هابازگريان مي شود

كربلا ماتم سراي اهل ايمـان مي شود

 

غصه هاي آل طه در مسير كوفه و شام

ياد شام تارشان در كنج ويران مي شود

 

باز تازه غصه هاي كربلا در نزد زينب

سيدسجادزين غم اشك ريزان مي شود

 

مجلس شام يزيد و لعل لب هاي حسين

زيرچوب خيزران بازخونريزان مي شود

 

گوشة ويرانه گويا غنچه اي روييده است

آه وصدافسوس كه آن هم برگ ريزان ميشود

 

باز گويا يك سري بي تن به نزددخترش

يا كه خورشيدي به نزد ماه ميهمـان مي شود

 

باز گويا دختري از شوق ديــدار پــدر

گريه و زاري نموده تا كه بي جان مي شــود

 

باز گويا جابر آيد با عطيه كربـــلا

حال اوزين ماتم عظمي پريشان مي شود

 

باز گويا زينب غم ديده از شـــام بــلا

مي رسد بر كربلا و زار و نالان مي شود

 

كاروان آل ياسين مجلسي برپا نمـــوده

دشت خون بااشك زينب سيرباران ميشود

 

غم فزون گشته زحدغمخوارزينب رفته است

تا ابد دنياي او همچون غمستان مي شود

 

ناله هاي زينب و خون دل سجــــاد دين

تازه است هر روز تا مهدي نمايان مي شــــود

 

راجي اندر اين عزا باشيعيان هم ناله است

دارد اميدي كه روز حشر شادان مي شود

 

محمد رجب زاده  (راجی

بوی کربلا

بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد

دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد

دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی داند

که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد

به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید

به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد

اگر چه برده از این سر زمین آخر دلی پرخون

ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد

به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته

به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد

اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش

همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد...

عبدالعلی نگارنده

قصه عشق

آنچه درسوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت

نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت

چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید

که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت

سرخوشید بر آن نیزه خونین می گفت

که چه ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت

جلوه روح خدا در افق خون تو دید

آنکه با پای دل از قبله ادراک گذشت

مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت

هر کجا دید نشانی ز تو چالاک گذشت

حرّ آزاده شد از چشمه مهرت سیراب

که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت

آب شرمنده ایثار علمدار تو شد

که چرا تشنه از او این همه بی باک گذشت

بر تو بستند اگر آب، سواران عرب

دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت

با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند

سخن از قصه عشق تو زلولاک گذشت

نصراللّه مردانی

شیون در کربل

اربعین آمد و اشگم ز بصر می آید

گوییا زینب محزون ز سفر می آید

باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست

کز اسیران ره شام خبر می آید

صامت بروجردی

کاروان اربعین

آنچه از من خواستی با کاروان آورده ام

یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام

از در و دیوار عالم فتنه می بارید و من

بی پناهان را بدین دارالامان آورده ام

اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست

کاروان را تا بدین جا با فغان آورده ام

تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم

یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده ام

قصه ویرانه شام ار نپرسی خوش تر است

چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده ام

دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود

ازبرایت دامنی اشک روان آورده ام

تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم

یک نیستان ناله و آه و فغان آورده ام

تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو

در کف خود از برایت نقد جان آورده ام

تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد

گوشه ای از درد دل را بر زبان آورده ام

محمدعلی مجاهدی (پروانه)

دل غمین

ما را که غیر داغ غمت برجبین نبود

نگذشت لحظه یی که دل ما غمین نبود

هرچند آسمان به صبوری چو ما ندید

ما را غمی نبود که اندر کمین نبود

راهی اگر نداشت به آزادی و امید

رنج اسارت، این همه شورآفرین نبود

ای آفتاب محمل زینب کسی چو من

از خرمن زیارت تو خوشه چین نبود

تقدیر با سر تو مرا همسفر نبود

در این سفر، مقدّر من غیر ازین نبود

گر از نگاه گرم تو آتش نمی گرفت

در شام و کوفه، خطبه من آتشین نبود

در حیرتم که بی تو چرا زنده ام

عهدی که با تو بستم از اول، چنین نبود

ده روزه فراق تو عمری به ما گذشت

یک عمر بود هجر تو، یک اربعین نبود

محمدجواد غفورزاده (شفق)

خورشید هامون

ساربانا ز اشتران بگشای بار

لحظه ای ما را به حال خود گذار

اینکه بینی سرزمین کربلاست

خاک او آغشته با خون خداست

در حریم قدسی صحرای دوست

بشنو این گلبانگ، این آوای اوست

نی نوا، در نینوای راستین

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه