کلمات بزرگان و نویسندگان در باره حضرت علی (ع)

جمعی از دبیران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
بازدید : 5954
زمان تقریبی مطالعه : 25 دقیقه
تاریخ : 20 مهر 1393
کلمات بزرگان و نویسندگان در باره حضرت علی (ع)

کلمات بزرگان و نويسندگان درباره‏ي علي

حساسترين فراز تاريخ يا داستان غدير، ترجمه و نگارش جمعي از دبيران، قم: مرکز
انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه‏ي علميه‏ي قم، 1362، ص 304 -275.
در اينجا متفکران و نويسندگاني با ما سخن آغاز مي‏کنند که شخصيت علمي و فکري آنان مورد بزرگداشت همگان است، و هنگامي که به گفتارشان گوش فرا مي‏دهيم مي‏يابيم که ماوراي آن، احساسي عميق نسبت به موضوع سخن وجود دارد که عبارات آن را ادا نکرده است، و چنانکه نويسنده گاهي از چند نقطه کمک مي‏گيرد تا خواننده را همراه تصورات پردامنه‏ي خود به فضايي وسيعتر بکشاند، اينان نيز هر يک جملات خود را به سان چند نقطه قرار داده‏اند تا به جهاني نامتناهي از معنويت و بزرگي و دادگري و فضيلت و انسان دوستي و... رهنمون گردد.
آري مي‏کوشند شايد بتوانند پرده‏اي از اسرار اقيانوس ژرفي را که در آن غور کرده‏اند نشان دهند، و به دامن الفاظ و عبارات نغز و شيوا چنگ مي‏زنند تا شور دروني خود را بدان وسيله آشکار سازند و عظمت آن روح بلند را که چون راز مقدس آفرينش بر همه چيز دامن کشيده است بنمايانند، و با اينکه نيروي سخن و زيبايي بلاغت از چهره‏ي تعبيراتشان پيداست، باز نمودار است که آن هنگامه‏ي عجيبي که سازمان فکرشان را به خود سرگرم داشته، و آن عواطف پاکي که تا اعماق روانشان را تسخير کرده است، هنوز خود را به دست اين عبارات نسپرده است و خود گويندگان، چه درباره‏ي امام سخن گفته ب
اشند يا درباره‏ي کلامش، باز بدين گفتار در برابر درک و مقصودي که دارند قانع نشده‏اند، و با اين همه، اين خود نمونه‏ي بسيار اندکي است از آنچه که نويسندگان و نوابغ بزرگ پيرامون عظمت بيکران دومين پيشواي آسماني ما حضرت علي (ع) اظهار داشته‏اند.
اگر چه هر يک از اين کلمات بسنده است که شناساننده‏ي بزرگترين شخصيت تاريخ بشريت باشد، ولي مقصود ما نشان دادن بزرگي حضرت علي (ع) با اين گفته‏ها نيست؛ چون شخصيت به خود متکي علي (ع) احتياج به استمداد از گفتار و افکار ديگران ندارد و عظمت خود ساخته‏ي او به هيچ گونه پشتوانه‏اي نيازمند نيست.
وجود علي (ع) چون وجود عقل است که هر چيز بايد بدو سنجيده شود، و ارج و قابليت هر پديده به پايگاه عالي او منتهي گردد، و او را تنها بايد به خود و فروغ ذات خود شناخت.
افکار تابنده و نوابغ بزرگ به وسيله‏ي او شناخته مي‏شوند، و هر فضيلت و انديشه و مکتب با فضائل و انديشه‏ها و مکتب جاويد علي (ع) به سنجش در مي‏آيد، تا در حدود شرف و گوهر خود با اين مقياس نهايي عظمتها، ارزيابي گردد.
آيا با کدام گفتار و افکار، شخصيتي را مي‏توان سنجيد که به احتمال اينکه کودکي در کنار بيابانهاي يمامه، گرسنه باشد از غذا چشم مي‏پوشد و به اميد اينکه کنيزکي خرسند به خانه باز گردد در بحران گرفتاريهاي روزانه‏اش همه گونه تلاش مي‏کند. شب آذوقه کش يتيمان و روز سد مستحکم و نگهبان حقوق ضعيفان است. نه پير زني در گوشه‏ي کلبه‏ي تاريک خود از نظر محبت بار او دور مي‏ماند، و نه جوان بي ادبي که به ناموس مسلمين چشم مي‏دوزد از نوازش سيلي محکمش رهايي مي‏يابد....
شب همه شب با چشم بيدار و سيلاب اشک با آفريدگار هستيها به راز و نياز به پا مي‏ايستد و با زمزمه‏هاي مقدسي که از درون قلب سراپا حقيقتش بيرون مي‏آيد، نغمه‏ي خدا پرستي و شور ذکر و تسبيح را در تار و پود کائنات مي‏افکند و روز با وجدان قهار خود به رفع آلام و ناراحتيهاي انسان و آموزش و پرورش افکار توجه مي‏کند و روي ناچيزترين حق هر کس دقيق شده از صيانت آن نمي‏گذرد.
شعله‏اي اين همه ممتد؟! زيستي سرچشمه‏ي اين همه فضايل؟! روحي اين گونه 
درياسان و توفان خيز؟! مغزي هماره منور و کانون اشراق، دلي مبدأ ارتباط مستقيم با عاليترين مبادي وجود، عواطفي که جز محبت به انسان و اعتقاد به ارزش انسان آميزه‏اي ندارد، چشمي که به کائنات با نظر فروتني و تواضع در برابر آفريدگار آنها نگاه کرده تا زواياي اسرار آميزشان را مي‏بيند، دستي که گاهي در قبضه‏ي شمشير فشرده شده و گاهي بر سر اطفال يتيم گشاده مي‏گردد، ديدي که تمام پديده‏هاي هستي در شعاع نافذش مجسم است، و خلاصه انساني که جهان است يا جهاني است به صورت انسان. يعني علي بن ابي طالب (ع) سرچشمه‏ي دانش و دادگري، پرهيزگاري و دلاوري، پاکدامني و آزادگي، دانايي و سخنوري، نيرومندي و پارسايي، بخشش و فداکاري، رادمردي و از خود گذشتگي، آموزش و پرورش و اصلاح و نجات بخشي.
اين شخصيت، اين انسان، که آيينه‏ي صفات خداوندي است، به هيچ معرفي جز نشان دادن شخصيتش با بيان ارزشهايي که خدا و رسول برايش بيان کرده‏اند، نيازمند نيست.
علي (ع) موجودي است که همچون آفريدگار خويش وصف بزرگي و عظمتش از افق توانايي بشر خارج است و فکر محدود انساني حقيقت بي منتهاي او را درک نخواهد کرد و به گفته‏ي فردوسي: در انديشه‏ي سخته کي گنجد او؟
علي (ع) اقيانوس بيکرانه‏اي است که دست يافتن بر اعماق ذخاير و گنجينه‏هاي فضيلت و دانشش کار هيچ شناور و غواصي نيست، و پي بردن به اندازه و قدرش را هيچ گونه پيمانه و وسيله‏ي سنجشي نيست.
در عين حال ما بايد بکوشيم که در پيمودن راه زندگي، اين انسان مقدس را که همه‏ي دقايق عمرش را با درخشانترين برنامه به پايان برده است درست بشناسيم، تا او و طرز انديشه و کار او در روان ما تجسم يابد، و ما را دايم به پيروي و اقتداي به او وادار کند، و فضايلش براي ما سرچشمه‏ي توليد فضايل باشد.
از اين رو ما در اينجا خواسته‏ايم که به سوي اين اقيانوس به وسائل گوناگون راه يابيم، و در پي بردن به اين موجود شگفت‏انگيز از نيروي فکري ديگران استمداد جوييم و به وسيله‏ي رشته‏هاي تابنده‏ي افکار با اين خاور تابناک بيشتر آشنا شويم. در اينجا بويژه نظر ما متوجه طبقه‏ي جوان تحصيل کرده است که نوعاً با گفتار و افکار گوناگون 
سر و کار دارند.
در اين گونه نظرها، که بسيار از گذشتگان و معاصران از مذاهب مختلف درباره‏ي حضرت علي (ع) اظهار شده است. تنها عظمت و سرافرازي براي صاحبان اين نظرهاست که توانسته‏اند هر يک در حدود امکان خود اين روح بيکران را بشناسند و اين فروغ پايدار را با چشم بصيرت خود بنگرند و به اين شعاع آسماني با ديده‏ي اعجاب و حقيقت‏شناسي خيره شوند، و با نور افکن عقل و احساسات مردي نوراني را در خلال تاريخي تاريک و پر حوادث جستجو کنند، تاريخي که به وسائل گوناگون دست مي‏زد تا شايد بتواند از گسترش اين فروغ بکاهد، و در برابر آن ابرهاي تيره و پوشاننده‏اي به وجود آورد.
ولي تلألؤ شگفت آور حقيقت به پهن شدن و نفوذ خود ادامه داد، و انديشه‏هاي بلند انسانهاي آزاد و متفکر را به خود جلب کرد، تا در ظلمات تاريخ سرچشمه‏ي حيات فضايل، و بخشنده‏ي بقاي انسانيت را بيابند.
عَلِيٌ بَيْنَ النَّاسِ کَالْمَعقُولِ بَيْنَ الْمَحْسُوسِ
علي (ع) در ميان انسانها چون پديده‏اي معقول بود، در ميان محسوسها. [1] .
ابن سينا: طبيب و فيلسوف اسلامي مشهور
علي (ع) داناتر از همگان بود. او حدسي نيرومند داشت و هميشه همراه رسول  (ص)بود. بخششي از همه افزون داشت، و پس از پيغمبر (ص)، پارساتر و عابدتر و فرزانه‏ترين مردم بود.
ايمانش بر همه مقدم، و سخنش از همه فصيحتر، و رأيش از همه محکمتر بود، و به حفظ کتاب خدا و اجراي احکام آن از همه بيشتر توجه داشت. دوستي و ياريش واجب، و در رتبه با پيامبران مساوي است. و او سرچشمه‏ي 
فياضي بود که دانشمندان دانشهاي خود را بدو استناد دادند. [2] .
خواجه نصير الدين طوسي: خداوند فکر رياضي و فيلسوف اسلامي مشهور
من که «نهج‏البلاغه» را گرد آوردم، تنها به اين قصد بودم که مقام اميرالمؤمنين علي (ع) را در سخن و بلاغت نشان دهم. با اينکه او را نيکوييها و برتريهاي بي شماري است که در آنها به آخرين درجه‏ي کمال رسيده و از همه‏ي انسانهاي بزرگ پيشين که از آنان سخناني حکمت‏آميز به يادگار مانده، پيشي گرفته است.... [3] .
شريف رضي: نمونه‏ي بارز اخلاق وانسانيت، حافظ ومفسر قرآن، نقيب اشراف علوي، و گرد آورنده‏ي «نهج‏البلاغه»
اِسْتِغناؤُهُ عَنِ الْکُلِّ وَ اْحتِياجُ الْکُلِّ اِلَيْهِ، دَليلٌ عَلي اَنَّهُ اِمامُ الْکُلِّ؛ [4] .
بي نيازي او از همه و نياز همگان بدو، دليل است که او امام همگان است.
خليل بن احمد فراهيدي: دانشمند و نحوي بزرگ، واضع دانش «عروض» واز پيشروان فرهنگ‏نويسي
او جوانمردي بود که در مقام بزرگداشتش هر چه مي‏خواهي بگو، جز آنچه عيسويان درباره‏ي مسيح گفتند. همو بود که پيامبر (ص) در روز غدير به امر خداوند او را به پيشوايي خلق برگزيد و بدان تصريح کرد. او گراميترين آفريدگان و پر جلال‏ترين انسانها بود. او در نسب و دودمان پاکيزه‏ترين فرزندي بود که در دامن قريش پرورش يافت. او 
سِر کشي نوح و پرتو آتش کليم و راز بساط سليمان بود. [5] .
شيخ بهأ الدين عاملي: دانشمند ذوفنون و نابغه‏ي اسلامي مشهور

عَلِيُّ حُبُّهُ جُنَّة 
اِمامُ النَّاسِ وَ الجِنة

وَصِيُّ الْمُصْطَفي حَقاً 
قَسيمُ النَّارِ وَالْجَنة [6] .

دوستي علي (ع) سپر آتش دوزخ است. او امام انسانها و پريان است. او در حقيقت وصي مصطفي و تقسيم کننده‏ي بهشت و دوزخ است....
محمد بن ادريس شافعي: پيشواي مذهب شافعي
آن همه فضيلتها که براي علي بن ابي طالب (ع) بوده و نقل شده، براي هيچ يک از اصحاب رسول الله نبوده است.... [7] .
احمد حنبل شيباني: پيشواي مذهب حنبلي
من چه بگويم درباره‏ي مردي که فضايل او را دشمنانش از راه کينه‏جويي و حسد انکار کردند، و دوستانش از ترس و بيم پنهان داشتند، باز ازين ميان آن قدر فضيلتهاي وي انتشار يافت که خاور و باختر را فرا گرفت.... [8] .
زمخشري: دانشمند و اديب معروف، مؤلف «تفسير کشاف» و «اساس البلاغة» و...

عالم برين و جهان ملکوت، همان تربت پاکي است که جثه‏ي مقدس تو را در بر گرفته است. اگر آثار حدوث در وجود تو آشکار نگشته بود، مي‏گفتم: تو بخشنده‏ي روان به کالبدها و گيرنده‏ي جان جانداراني!
اگر عوامل مرگ طبيعي در وجود تو اثر نگذاشته بود، مي‏گفتم: تو روزي ده همگاني! تويي که کم و زياد هر گونه بخواهي مي‏بخشي!
من همي دانستم که ناگزير بايد براي به اهتزاز در آوردن پرچم دين و دادگري بر فراز آباديهاي گيتي، فرزند تو «مهدي» بيايد، و من در آرزوي آن روزم که حکومت عدل مطلق در جهان استقرار يابد.... [9] .
ابن ابي الحديد معتزلي: فيلسوف مورخان و شارح «نهج‏البلاغه»
هر کس در دين، علي بن ابي طالب (ع) را پيشواي خود قرار دهد، همانا رستگار شده است، به دليل گفته‏ي پيغمبر (ص): خداوندا! علي هر گونه باشد، حق را بر محور وجودش بچرخان. [10] .
فخر رازي: دانشمند متبحر مشهور، نويسنده‏ي تفسير «مفاتيح‏الغيب»وشرح بر «اشارات‏ابن‏سينا» و...
آيا چون ابوتراب جوانمردي هست؟ آيا چون او پيشواي پاک سرشتي روي زمين وجود دارد؟
چشم مرا هرگاه درد فرا گيرد، توتيايش خاکي است که پاي او بدان رسيده باشد. علي (ع) همان کسي است که شبانگاه در محراب از دل مي‏خروشيد و مي‏گريست. و روز با چهره‏اي خندان در گرد و غبار ميدان جنگ فرو مي‏رفت، او از زرد و سرخ 
بيت المال مسلمين دستش تهي بود. او همان شکننده‏ي بتها بود هنگامي که بر دوش پيامبر (ص) پا نهاد.
گويا همه‏ي مردم بسان پوستند و مغز، مولاي ما علي (ع) است.... [11] .
خطيب خوارزمي: فقيه، اديب، حافظ، و خطيب مشهور حنفي ...
هنگامي که پاره‏اي از عبارات نهج البلاغه را به دقت مي‏خواندم، صحنه‏هايي در نظرم مجسم مي‏گشت که شاهد زنده‏اي براي پيروزي نيروي سخن و بلاغت بود: آنجا که دلها به برهان حقايق آميخته مي‏گشت، و سپاه سخنان محکم و نيرومند، چنان به در هم شکستن باطل و ياري حق به پا مي‏خاست، که هر شک و باطلي را نابود مي‏کرد. قهرمان اين ميدان که اين پرچم پيروزي را به اهتزاز در آورده بود «اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع)» بود.
من هرگاه در مطالعه‏ي اين کتاب از فصلي به فصل ديگر مي‏رسيدم، حس مي‏کردم که پرده‏هاي سخن عوض مي‏شود، و آموزشگاههاي پند و حکمت تغيير مي‏يابد. گاهي خودم را در جهاني مي‏يافتم که ارواح بلند معاني بازيور عبارات تابناک آن را آباد ساخته است. اين معاني بلند، پيرامون روانهاي پاک و دلهاي روشن مي‏گردد، تا بدآنها الهام رستگاري بخشد، و به مقصد عاليي که دارند برساند، و از لغزشگاهها دورشان کرده به شاهراه محکم فضيلت و کمال بکشاند.
و گاه مي‏يافتم که عقلي نوراني که هيچ شباهتي با اجسام ندارد، از عالم الوهيت جدا گشته است، و به روح انساني اتصال يافته او را از لابلاي پرده‏هاي طبيعت بيرون آورده تا سراپرده ملکوت اعلي بالا برده است و تا شهودگاه فروغ فروزنده‏ي آفرينش رسانده است.... [12] .
شيخ محمد عبده: دانشمند و مصلح مشهور و از پيشوايان نهضت فکري مصر.

صفاتي در وجود علي (ع) گرد آمده بود که در ديگر خلفا نبود: دانشي فراوان و شجاعتي عالي و فصاحتي درخشان. اين صفات با نيکوييهاي اخلاقي و شرافتهاي ذاتي آميخته بود، بدان سان که جز در افراد کامل پيدا نمي‏شود.
و همانا علي (ع) را ياراني بود که از دوستي و دلبستگي به دنيا خود را تهي کرده بودند. ياراني که از انصار پيغمبران کم نبودند، و علي (ع) را از جان شيريني که کالبدشان را زنده نگه مي‏داشت، دوست‏تر داشتند. [13] .
محمد فريد وجدي: دانشمند مشهور مصري و مؤلف دائرةالمعارف قرن بيستم
خداوند «نهج البلاغه» را دليل روشن قرار داد بر اينکه علي (ع) همانا نيکوترين نمونه‏ي زنده‏ي نور و حکمت و دانش و رهنمايي و اعجاز و فصاحت قرآن است. علي (ع) را در اين کتاب آن قدر آيات حکمت پر ارج و قواعد سياست صحيح و پند روشن و دليل رسا گرد آمده، که حکماي بزرگ و فيلسوفان يگانه و خدا شناسان عاليقدر را نبوده است. علي (ع) در اين کتاب در درياي دانش و سياست و دين فرو رفته، و در همه‏ي اين مسائل نابغه‏اي مبرز گشته است.
اگر بخواهيد موقعيت کتابش را پس از اينکه از نظر علمي شناخته‏ايد از نظر ادبي بشناسيد، اين خود از توانايي نويسنده‏ي زبر دست و سخنران بليغ و شاعر توانا بيرون است که بتواند آن طور که در خور است آن را توصيف و تعريف کند، و ما را بس است که بگوييم: کتاب او يگانه برخوردگاهي است که در آن زيبايي تمدن با فصاحت طبيعي باديه نشينان به هم رسيده است، و حقيقت تنها جايي که براي خود يافته و با اطمينان خاطر در آن خانمان کرده، کلام اوست پس از آنکه در هر لغت منزلگاه خود را از دست داده بود.... [14] .
نائل مرصفي: استاد ادبيات عالي مصر

در هر گوشه‏اي از روان انسان برخورد گاهي است به زندگي علي بن ابي طالب (ع)؛ زيرا از بين زندگاني تمام بزرگان و دلاوران، تنها زندگي اوست که جهان انسانيت را در همه جا با گفتار بليغ، مخاطب قرار مي‏دهد، و نيرومندترين انواع محبتها و عوامل پنديابي و انديشه که سراسر تاريخ بشر ممکن است در روح انسان برانگيزد، در صفحات تاريخ اوست.
زندگي پسر ابي طالب هميشه با عواطفي شعله ور، و احساساتي نگران به جانب مهرورزي و بزرگداشت رو بروست. چه او شهيد و پدر شهيدان است، و تاريخ علي (ع) و فرزندانش را سلسله‏اي طولاني از ميدانهاي شهادت و پيروزي تشکيل مي‏دهد که براي جوينده يکي پس از ديگري نمايان مي‏شوند، گاهي در چهره‏ي سالخوردگاني که وقار پيري از رخسارشان هويداست و شمشيري بي باک بر جلالشان افزوده است، و گاه در چهره جواناني که روزگار به شتابزدگي با آنان رفتار کرده و هنوز در بهار جواني بوده‏اند که بين آنان و زندگاني دنيا حائل به وجود آورده است، و گاهي بين آنان و توشه و آب نيز حائل بوده که با لبان تشنه به آبشخوار مرگ پا نهاده‏اند و نزديک است از داغ شهادت آنان، مظاهر طبيعت با رنگ خونشان رنگين گردد.... [15] .
عباس محمود عقاد: نويسنده‏ي دانشمند و شخصيت مشهور علمي و اجتماعي مصر
من هماره اخلاق و موهبتهاي الهي و آنچه را که تشکيل دهنده‏ي شخصيت است، مقياس شناختن عظمت انساني قرار مي‏دهم. از اين رو بعد از محمد (ص) کسي را نديده‏ام که شايسته باشد پس از او قرار گيرد، يا بتواند در رديفش بيايد، جز پدر فرزندان پاک و برگزيده‏ي پيغمبر (ص) «يعني علي بن ابي طالب (ع)» و من در اين سخن به طرفداري تشيع وادار نشده‏ام، بلکه اين رأيي است که حقايق تاريخ به آن گوياست.
امام برترين مردي است که مادر روزگار تا پايان عمر خود چون او نزايد، و اوست که هرگاه هدايت طلبان به جستجوي اخبار و گفتارش برآيند، از هر خبري براي آنان 
شعاعي مي‏درخشد. آري او مجسمه‏اي از کمال است که در قالب بشريت ريخته شده است ... [16] .
عبدالفتاح عبدالمقصود: استاد دانشگاه اسکندريه، نويسنده و دانشمند مشهور مصري، ومؤلف‏کتاب «الامام علي بن ابي طالب»
در سراسر روزگار از خون دو شهيد علي (ع) و فرزندش، دو گواه باقي است: فجر که در پايان شبها سينه‏ي تاريک مشرق را مي‏شکافد، و شفق سرخ فام که غروبها افق خاور را در خون مي‏کشد.
اين دو نقش خونين هميشه بر پيراهن زمان ثابت است تا در محشر به پيشگاه خداوند رحمان برسد، و دست تظلم برآورد.... [17] .
ابوالعلاء معري: فيلسوف و شاعر معروف عرب
اَلامْامُ عَلِيُّ بْنُ اَبي طالِب عَظيمُ الْعُظَماء، نُسْخٌَْة مُفْرَدٌَْ لَمْ يَرَلَها الشَّرْقُ وَ لاَ الْغَرْبُ صُورًَْ طِبْقَ الاْصْلِ، لا قَديماً وَ لا حَديثاً؛
امام علي بن ابي طالب (ع)، بزرگ بزرگان و يکتا نسخه‏اي است که خاور و باختر، در گذشته و حال، صورتي به سان آنکه مطابق با اصل باشد، به خود نديده است. [18] .
شبلي شميل: پيشواي مکتب مادي

آيا علي (ع) پسر عموي پيامبر (ص) و جانشين و داماد او نبود؟ آيا او آن دانشمند پرهيزگار و دادگر نبود؟
آيا او آن مرد با اخلاص و غيور نبود که در پرتو مردانگي و غيرتش اسلام و مسلمانان عزت يافتند؟ [19] .
جرجي زيدان: مورخ پرکار و پر اثر، نويسنده‏ي مشهور مصري و مدير مجله «الهلال»
ولتر در کتاب «رساله‏اي درباره‏ي آداب و رسوم ملتها» خلافت حضرت علي (ع) را مستند شناخته و معتقد است که پيامبر اسلام وصيت کرده، و حتي از صحابه قلم و دوات خواسته [20]  که حضرت علي (ع) را به جانشيني خود، کتباً منصوب کند، و ولتر از اجرا نشدن اين وصيت متأسف است، و مي‏گويد:
«آخرين اراده‏ي پيامبر اسلام اجرا نشد؛ زيرا او علي (ع) را به جانشيني خود منصوب کرده بود، و حال آنکه پس از مرگش، عده‏اي ابوبکر را برگزيدند».
ولتر: نويسنده و فيلسوف قرن هيجدهم فرانسه
اما علي (ع)، ما را جز اين نرسد که او را دوست بداريم و بدو عشق بورزيم. چه او جوانمردي بلند قدر و بزرگ نفس بود. از سرچشمه‏ي وجدانش مهر و نيکويي سيل آسا سرازير مي‏گشت. از دلش شعله‏هاي نيرومندي و دلاوري زبانه مي‏کشيد. شجاعتر از شير ژيان بود، اما شجاعتي ممزوج با مهرباني و لطف و رأفت و دل نرمي....
در کوفه ناگهان به حيله کشته شد، و شدت عدلش موجب اين جنايت گشت چه او هر کس را چون خودش عادل مي‏پنداشت. هنگامي که درباره‏ي قاتلش گفتگو مي‏شد، 
گفت: «اگر زنده ماندم، خودم مي‏دانم و اگر در گذشتم کار با شماست. اگر خواستيد قصاص کنيد، ضربت شمشيرش را به يک ضربت سزا دهيد. و اگر درگذريد، به تقوا نزديکتر است...». [21] .
توماس کارلايل: فيلسوف و نويسنده‏ي مشهور انگلسيي
به عقيده‏ي من فرزند ابي طالب نخستين کسي بود از عرب که با روح کلي جهان ارتباط و پيوستگي يافت و با او همنشين گشت و شب با او دمساز بود. او اوّلين کسي بود که لبانش آهنگ نغمه‏هاي آن روح را بگوش مردمي رسانيد که پيش از آن چنان نغمه‏هايي را نشنيده بودند. از اين رو ميان راههاي پر فروغ گفتار او و تاريکيهاي گذشته‏ي خويش سرگردان شدند. پس هر کس شيفته‏ي آن نغمه‏ها گشت، شيفتگيش وابسته به فطرت است، و هر که به دشمني او پرداخت از ابناي جاهليت است.
علي (ع) از جهان در گذشت، در حالتي که شهيد عظمت خود شد. در حالي که نماز ميان دو لبش بود و دلش از شوق پروردگار لبريز بود. عرب حقيقت مقام و قدر علي (ع) را نشناخت، تا از ميان همسايگان پارسي آنان، مردمي به پا خاستند و گوهر و سنگ ريزه را فرق گذاشتند.
علي (ع) هنوز پيام خود را به طور کامل به سراسر جهان نرسانده بود که به سراي جاويدان شتافت. ولي من مي‏نگرم که پيش از اينکه چشم از اين خاکدان ببندد، تبسم شادي نقش رخساره‏اش بود.
مرگ علي (ع) مانند مرگ پيامبران روشن بين بود، همان پيامبراني که به شهري که رو مي‏آوردند، و با مردم و زماني که زيست مي‏کردند، شايسته‏ي آنان نبود. و سرنوشتي جز غربت و تنهايي نداشتند...
جبران خليل جبران: نويسنده‏ي پرشور و مواج مسيحي

علي آن شير خدا شاه عرب 
الفتي داشته با اين دل شب‏

شب ز اسرار علي آگاه است 
دل شب محرم سرّالله است‏

شب شنفتست مناجات علي 
جوشش چشمه‏ي عشق ازلي‏

شاه را ديده به نوشيني خواب 
روي بر سينه‏ي ديوار خراب‏

قلعه باني که به قصر افلاک 
سر دهد ناله‏ي زنداني خاک‏

اشکباري که چو شمع بيزار 
مي‏فشاند زر و مي‏گريد زار

دردمندي که چو لب بگشايد 
در و ديوار به زنهار آيد

کلماتي چو در، آويزه‏ي گوش 
مسجد کوفه هنوزش مدهوش‏

فجر تاسينه‏ي آفاق شکافت 
چشم بيدار علي خفته نيافت‏

روزه داري که به مهر اسحار 
بشکند نان جوين افطار

ناشناسي که به تاريکي شب 
مي‏برد شام يتيمان عرب‏

پادشاهي که به شب برقع پوش 
مي‏کشد بار گدايان بر دوش‏

شاهبازي که به بال و پر راز 
مي‏کند در ابديت پرواز

آن دم صبح قيامت تأثير 
حلقه‏ي در شد از او دامنگير [22] .

محمد حسين شهريار: شاعر مشهور و معاصر ايراني
علي پرورده‏ي محمد (ص) و عميقاً به وي و امر اسلام وفادار بود. علي (ع) تا سر حد شور و عشق پاي بند دين بود. صادق و راستگو بود. در امور اخلاقي بسيار خرده گير بود. هم سلحشور بود و هم شاعر، و همه‏ي صفات لازمه‏ي اوليأ الله در وجودش جمع بود... [23] .
ايليا پاولويچ پطرو شفسکي: مورخ و خاور شناس شوروي و استاد دانشگاه دولتي لنينگراد

علي (ع) در بازارها گام مي‏زد و مردم را به تقوا مي‏خواند. روز حساب را به يادها مي‏آورد و در خريد و فروش مراقب اهل بازار بود. او از همه‏ي غرور مايه‏هاي مقام پرهيز داشت و هرگاه مي‏خواست چيزي براي خود بخرد، مي‏گشت تا در ميان بازاريان کسي پيدا کند که او را نشناسد، چون دوست نداشت که فروشنده او را بشناسد و در حق او رعايتي کند.
علي (ع) از خود خشنود نمي‏بود مگر وقتي که حق جامعه و مردم را ادا کرده باشد، يعني نماز را براي مردم به پاداشته باشد، و با رفتار و گفتار مردم را تعليم داده، و شبانگاه شام فقيران را داده باشد، و محتاجان را از سؤال بي نياز کرده باشد. پس از اين تکاليف، شب هنگام، با خداي خويش به خلوت مي‏پرداخت، نماز مي‏خواند و بر سر پا عبادت مي‏کرد. پس از اندکي خواب، سحرگاهان باز به سوي مسجد روانه مي‏شد و مردم را به نماز دعوت مي‏کرد.
علي (ع)، حتي براي يک لحظه هم در همه‏ي شبانروز، خدا را فراموش نمي‏کرد. خدا را به ياد داشت چه در تنهايي و هنگامي که با خود بود و چه هنگامي که در دل توده جاي داشت و به تدبير امور اجتماع مي‏پرداخت. او بسيار بسيار مردم را وا مي‏داشت تا امور دينيشان را از او بپرسند.
علي (ع) مردم را با سيره و رفتار خود موعظه مي‏کرد. آري او هم امام مردم بود و هم معلم آنان....
دکتر طاها حسين: دانشمند و نويسنده‏ي مشهور مصري
علي (ع) از اقيانوسهاي ژرف روح و فکر و بيان است در هر زمان و هر مکان.... براي ما در زندگاني بزرگان سرچشمه‏اي است روان از حقيقت يابي و پند و ايمان و اميد که هيچ‏گاه جوششش کم نمي‏گردد. مردان بزرگ به سان قله‏هاي افراشته‏اي هستند که ما با شوق و حسرت به طرف آنها سر مي‏کشيم تا دورترين نقطه‏ي ارتفاعشان را بنگريم، و آنان مشعلهاي فروزاني هستند که تاريکي زندگي را از جلو راه و نگاه ما بر کنار مي‏سازند. اين مردان بزرگند که اطمينان و اميد ما را به خودمان و به زندگي و به
هدفهاي سعادتمندانه و بلندش تجديد و تحکيم مي‏کنند، و اگر آنان نبودند ما در روبرو شدن با آينده‏ي مجهول سراپا غرق يأس مي‏گشتيم و پرچم سفيد تسليم را به کمک زمان بر مي‏افراشتيم و به مرگ مي‏گفتيم: اي مرگ! ما اسيران و بندگان توييم پس هر چه مي‏خواهي بکن!
ولي ما هرگز تسليم يأس نشده‏ايم و هرگز نخواهيم شد؛ زيرا پيروزي و کمک با ماست، به شهادت همان کساني که به کمک ما برخاستند و فرزند ابي طالب از آنان است. اينان هميشه با ما هستند، اگر چه در بين، فاصله‏هايي دور از زمان و مکان وجود داشته باشد. چون نه زمان مي‏تواند آواز آنان را در گوش ما خاموش و نه مکان مي‏تواند صورتشان را از ذهنمان محو کند.... [24] .
ميخائيل نعيمه: نويسنده مشهور مسيحي عرب
اگر اين خطيب بزرگ (علي ع) در عصر ما هم اکنون بر منبر کوفه پا مي‏نهاد، مي‏ديديد که مسجد کوفه با آن پهناوريش از سران و بزرگان اروپا موج مي‏زد، مي‏آمدند تا از درياي سرريز دانشش روحشان را سيراب کنند. [25] .
نرسيسيان: از فضلاي عالم مسيحي و سر دبير سفارتخانه‏ي بريتانيا در بغداد
از من خواستي که صد کلمه از ميان کلمات بليغ‏ترين عنصر عربي ابوالحسن برگزينم....
من رفتم و نهج‏البلاغه را همي ورق زدم، ولي به خدا سوگند نمي‏دانستم چگونه صد
کلمه از ميان صدها کلمه، بلکه يک کلمه از بين کلماتش انتخاب کنم، مگر به اينکه دانه‏ي ياقوتي را از کنار دانه‏اي چون خودش جدا سازم و همين کار را کردم، در حالي که دستم ميان دانه‏هاي ياقوت مي‏گشت، و چشمم به عمق درخشش آنها دوخته شده بود. از زيادي حيرتي که در اين انتخاب به من دست داده بود گمان نمي‏کردم بتوانم از اين کان بلاغت خود را بيرون کشم.
باري اين صد کلمه را بگير و به ياد داشته باش که اينها پرتوي چند از کانون نور، و غنچه‏اي چند از شاخه شکوفه است. آري براي ادبيات عرب و کساني که با آن آشنايند، نعمت الهي در «نهج‏البلاغه» بسي بيش از صد کلمه است.... [26] .
امين نخله: از دانشمندان و فضلاي بزرگ مسيحي لبنان
شبهايي که بيدار بودم و با درد و رنج مي‏گذراندم، افکار و تخيلاتم مرا به گذشته کشانده، شهيد بزرگ امام علي (ع) و سپس امام حسين (ع) به ياد من مي‏آمدند. يک بار براي مدتي طولاني گريستم و سپس شعر «علي و حسين» را نوشتم.... [27] .
آري من يک مسيحي هستم، ولي ديده‏ي باز دارم و تنگ بين نيستم. من يک مسيحي هستم که درباره‏ي شخصيت بزرگي صحبت مي‏کنم که مسلمانان درباره‏ي او مي‏گويند: خدا از او راضي است، صفا با اوست و شايد هم خدا به او احترام بگذارد.
و مسيحيان در اجتماعات خود از وي سخن مي‏گويند و از تعليمات او سرمشق مي‏گيرند و دينداريش را پيروي مي‏کنند. مردان خدا سعي مي‏کنند که مانند او خداي يگانه را بپرستند و راهي را که او رفت قدم بقدم بپيمايند، تا بتوانند در نفس کشي و رياضت به حد تکاملي که او رسيد برسند. علي (ع) جايي را اشغال کرده است که يک دانشمند، او را ستاره‏ي درخشان آسمان علم و ادب مي‏بيند، و يک نويسنده‏ي برجسته از
شيوه‏ي نگارش او پيروي مي‏کند، و يک فقيه، هميشه بر تحقيقات و پديده‏هاي او تکيه دارد.
از آنجا که در آينه‏ي تاريخ، مردم پاک و نفس کش بخوبي نمايانند، مي‏توان علي (ع) را بزرگتر از همه‏ي آنها شناخت. علي (ع) در قضاوت خود استثنايي قائل نمي‏شد، و به طور مساوي آنچه را که بايست بدهد به مردم مي‏داد و تفاوتي ميان ارباب و بنده نمي‏گذاشت.
او به طوري از وضع رقت بار يتيمان و فقيران متأثر و غمگين مي‏گشت که حالت وحشتناکي به خود مي‏گرفت. او به چشم مي‏ديد که مردم شيفته‏ي تجملات ظاهري زندگي شده‏اند. او به چشم مي‏ديد که به سوي سراب دروغين دنيا جلب شده‏اند. او به چشم مي‏ديد که آنچه دنيا به آن مي‏انديشد جز سرابي نيست، و مردم درد و رنج دنيا را، مانند هماهنگي شعر، حس مي‏کنند. تعداد کمي هستند که به‏روح حقيقي و معنويت توجه دارند و تعداد بيشتري هميشه متوجه ماديات هستند.
پس از شرح شهادت حضرت علي (ع)، شاعر با اين بيان زيبا ناله و زاري مي‏کند: اي داماد پيغمبر (ص)! شخصيت تو، مرتفع‏تر از مدار ستارگان است. اين از خصايص نور است که پاک و منزه باقي مي‏ماند. گرد و غبار نمي‏تواند آن را لکه‏دار و کثيف کند. آن کس که از حيث شخصيت، ثروتمند است هرگز نمي‏تواند فقير باشد. نجابت و شرافت او با غم ديگران عاليتر و بزرگتر شده است. شهيد راه دينداري و ايمان، با لبخند رضايت، درد و مشقت را مي‏پذيرد. اي استاد ادب و سخن! شيوه‏ي گفتار تو مانند اقيانوسي است که در عرصه‏ي پهناور آن روحها به هم مي‏رسند و به يکديگر مي‏پيوندند...

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی