شهید مهدی احمدی

بازدید : 2638
زمان تقریبی مطالعه : 6 دقیقه
تاریخ : 04 آبان 1395
شهید مهدی احمدی

 

https://telegram.me/menhajeshghabad/665

شهيد مهدي احمدي  

شهيد مهدي احمدي

  زندگي‌نامه

سحرگاه دهم آبان‌ماه سال 1344 در خانواده محمدقلي احمدي كـه از فـروغ معنويت سرشار بود با شمع شـاهدي مـزين شد كه ارزش او را جز خدا نمي‌دانست. دُردانه‌اي كه در آن لحظات معنوي، شمع زندگي خانواده‌ي محمدقلي شد مهدي نام گرفت. آمدن آن مسافر بهشتي توأم شد با خيرات بركات فراواني در زندگي خانواده‌اش خود دليلي شد تا پدر مادر به اين هديه‌ي الهي علاقه‌مندي وابستگي بسيار بالايي پيدا كنند.

تحصيلات ابتدايي را با موفقيت سپري كرد. بعد از وارد شدن به دوره راهنمايي بود كه به دلايل نامعلومي در سال اول ترك تحصيل نمود يار مددكار مادر در خانه امور زندگي گرديد. همزمان با شروع انقلاب اسلامي مردم مسلمان مبارز ايران به رهبري قائد عظيم‌الشأن جهان اسلام حضرت امام خميني1 عليه رژيم ستم‌شاهي به جمع مردم فهيم انقلابي بخش دست‌گردان پيوست پا به پاي مردم در راهپيمايي‌ها حركت‌هايي كه عليه رژيم انجام مي‌شد علي‌رغم سن كمي كه داشت شركت كرد.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي فعاليت‌هاي ديني مذهبي او در مسجد تكايا گسترش پيدا كرد همين كه اولين پايگاه بسيج، در عشق‌آباد افتتاح شد او با ايمان كامل به اسلام انقلاب اسلامي، به منظور حفاظت از دستاوردهاي آن در راه پيشبرد آرمان‌هاي امام انقلاب اسلامي صيانت از ميهن خويش به برادران بسيجي پايگاه شهيد بهشتي ملحق شد در امور فرهنگي تبليغي برنامه‌هاي نگهباني شركت مي‌كرد.

 در فروردين ماه 1361 به طور رسمي به عنوان بسيجي ويژه در بسيج عشق آباد شروع به كار نمود حدود 20 ماه در قسمت عمليات بسيج در مكانهاي مختلف بسيج سپاه طبس تلاش كوشش كرد.

از جمله خصوصيات ممتاز مهدي علاوه بر حساسيت شديد ايشان نسبت به سوء‌استفاده از بيت‌المال مسلمين، كمك به محرومين دستگيري مضاعف از مستمندان فقرا بود. دوستان همرزمان مهدي خصوصيات ديگر او را اين‌گونه بيان مي‌نمايند او كوهي از گذشت، ايثار، فروتني و صبر بود.

حاضر نبود به خاطر مسائل مادي دنيوي ذره‌اي از دستورات خداوند غافل شود. يار  و ياور مستضعفين محرومين بود نيروي مخلص براي رهبري نظام جمهوري اسلامي بود. هميشه آرزوي شهادت داشت شهادت در راه اسلام انقلاب افتخار بزرگي مي‌دانست .

مهدي پس از مدتي به استخدام سپاه درآمد حضورش در جبهه گسترش داد. مدت‌هاي زيادي را در كردستان با مسئوليت فرمانده دسته جانشين گروهان بعداً فرمانده‌ي گروهان در پـاك‌سازي روستـاهاي منطقه مبـارزه با كوموله دمكرات انجـام وظيفه نمود. مـادرش نقل مي‌كرد: اسفند ماه 1364 در حالي كه براي تجديد ديدار با خانواده همسر يگانه فرزند تازه‌رسيده  خويش «مصطفي» به شهرستان آمده بود در خانه نشسته بوديم يكدفعه رادیو را باز كرد ظاهراً از اخبار متوجه شد كه تيپ ويژه شهدا كه او به عنوان فرمانده گروهان يكي از گردانهايش بود عملياتي را در پيش دارد به زودي قـرار است انجام دهد بلافاصله راديو را بست فرمود لباس‌هاي مرا آماده كنيد. تيپ ما عمليات داشته باشد من در خانه باشم!

گفتم مهدي جان تازه از منطقه آمده‌اي، وظيفه‌ات را انجام دادي؛ حداقل بعد از پايان مرخصي خواهي رفت. گفت: نه مادر خواهش مي‌كنم لباسم را آماده كنيد اين دفعه شما ديگر به دنبال من حتي تا در منزل هم نياييد. من بايد بروم. اگر جنگ تمام شد من به شهادت نرسم هرگز نخواهم توانست به روي خانواده‌ي شهدا نگاه كنم. لذا خداحافظي كرد رفت.

 بلافاصله در عمليات والفجر 9 كه با رمز مقدس ياالله ياالله با هدف آزاد‌سازي ارتفاعات چوارته عراق شروع شد شركت نمود در همان عمليات در تاريخ 7/12/64 در اثر تركش خمپاره شربت شهادت نوشيد. پيكر پاك اين پاسدار دلاور عرصه‌ها‌ي نبرد چند روز بعد از شهادت پس از تشييع از ميدان امام خميني(ره) شهرستان طبس تا امامزاده حسين‌بن موسي‌الكاظم(ع) به بخش دست‌گردان منتقل در آنجا پس از مراسم باشكوه در گلزار شهداي عشق‌آباد به خاك سپرده شد.

 

  وصيت‌نامه

بنام الله پاسدارخون شهدا و اسلام عزيز و سلام و درود به پيشگاه ولي عصر(عج) و نائب برحقش حضرت امام امت و سلام و درود به خانوادههاي معظم شهداء وصيت نامهام را آغاز ميكنم اولا بر شما امت امام سلام و درود عرض مينمايم و از شما عزيزان تقاضا مينمايم كه همواره پشتيباني خود را از جمهوري اسلامي ايران اعلام بداريد و هر روز پيمان و عهد خودتان را با حضرت امام محكم و قويتر بنمائيد و بدانيد تا زماني كه از ولايت فقيه پشتيباني نمائيد كوچكترين آسيبي به شما نخواهد رسيد. و در بسيج شركت نمائيد و از شما عزيزان عاجزانه تقاضا مينمايم كه مرا ببخشيد و از من راضي شويد چون خداوند از حق خودش ميگذرد ولي حق الناس را طلب مي كند و آنجا كه من جز يك كفن بيشتر ندارم چگونه خواهم توانست حق الناس را جوابگو باشم. پدر و مادر عزيزم و خواهران مرا حلال كنيد و از خداوند بخواهيد كه از من راضي بشود. پدر و مادر و خواهران گراميم صبر و شكيبايي را پيشه كنيد و هرگز براي من گريه نكنيد و اگر گريه كنيد براي مظلوميت حسين(ع) گريه كنيد همسرم اكنون كه اسلام عزيز در خطر است بر هر مسلماني واجب است از اسلام و قرآن دفاع كنيد اگر چه مدت كمي در اين دنياي فاني زندگي کرديم و چون من راه خودم را تشخيص دادهام نمي توانم به خودم اجازه دهم كه در گوشه خانه بنشينم و به نداي امام عزيزم لبيك نگويم اولا از تو ميخواهم كه مرا حلال كني بعد هم از فرزند عزيزم آقامصطفي به خوبي نگه داري كرده و او را تربيتي اسلامي بنمايي. پدر و مادر عزيزم: نگهدار تمامي انسانها خداست لذا شما و خانوادهام را به خدا ميسپارم و از شما تقاضا ميكنم كه از فرزندم به خوبي نگهداري نمائيد و اختيار كامل او به شما پدر و مادرعزيزم ميسپارم و از تمامي اقوام و دوستان حلاليت ميطلبم و زماني كه فرزندم بزرگ شد و از شما پرسيد كه پدرم كجاست به او حقيقت را بگوئيد، بگوئيد كه پدرت به خاطر قرآن و اسلام عزيز با كفار جنگيد و در راه خدا شربت شهادت را نوشيد و از تو خواسته كه در هر شغل و سمتي بودي براي رضاي خدا كار كني و قدمي كه بر ميداري اگر رضاي خدا در آن بود بردار و خدمتگذاري براي اسلام باش. ضمنا يك ماه روزه برايم ادا نمائيد پدر و مادر عزيزم خودتان در جريان هستيد من به زينب و زهرا قول داده بودم كه آنها را يك هفته براي زيارت حضرت علي ابن الموسي الرضا(ع) به مشهد مقدس ببرم اكنون كه در جبهه هستم و شايد خداوند افتخار شهادت نصيب من كند لذا از شما ميخواهم كه آنها را به مشهد ببريد يا اگر خودشان حاضر به رفتن بودند مبلغ 1000 تومان به آنها بدهيد. در پايان سلامتي امام امت و پيروزي نهايي رزمندگان اسلام و موفقيت ياران امام امت را از خداوند خواستارم

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی